به
عقیده من این نظر درست و منطبق بر حقیقت نیست زیرا او از شیوه آرامش طلبی از نظر
راه و رسم زندگی پشتیبانی نمیکرد و به اخلاق «گاندی» متصف نبود. بلکه همیشه عدهای اوباش و ماجراجو را تحت
اختیار خود یا طرفداران خویش داشت که در شهر جولان میدادند و به آزار و اذیت مردم
بیگناه میپرداختند. بعلاوه باید در نظر داشت که پیروان گاندی پس از آزادی
هندوستان اصل آرامشطلبی را به بینظمی و تزلزل امنیت کشور تفسیر نکردند. هندوستان
دارای ارتش زمینی و دریائی و هوائی نیرومندی است وهنگامیکه اغتشاشاتی در بمبئی و
یا سایر مراکز مهم هندوستان روی میدهد نیروهای انتظامی باکمال قدرت در اتخاذ
وسایل مؤثر برای برقراری نظم و آرامش درنگ نکردهاند.
سجیه
غیر منطقی مصدق همیشه او را وادار به اعمال عجیب و غریب میکرد. اولین باری که به
این سجیه وی توجه پیدا کردم در هنگام جنگ بینالملل دوم و اشغال ایران بوسیله قوای
متفقین بود. در آن موقع از طرز دخالت متفقین درامر انتخابات و تعیین نمایندگان
بسیار ناراضی و مکدر بودم زیرا مأمورین آنها صورتی از نامزدهای خود تهیه میکردند
و به نخستوزیر وقت میدادند و او را در فشار میگذاشتند که حتماً نامزدهای مزبور
به نمایندگی انتخاب شوند. چون این مسئله برای من تحملناپذیر بود به خاطرم رسید
که درباره نحوه جلوگیری از این رویه شرمآور با مصدق مشورت کنم زیرا در آن زمان
روابط من با وی که از خدمتگزاران محترم کشور به شمار میآمد و با هرگونه نفوذ
خارجی در ایران مخالفت داشت خوب بود و فکر میکردم اگر او را طبق مقررات قانون اساسی
به نخستوزیری منصوب و مأمور تشکیل دولت کنم ممکن است تقاضا کند انتخابات جدیدی که
بطور یقین از نفوذ بیگانگان دور باشد در کشور به عمل آید. بدین جھت او را احضار
کردم و فکر خود را با وی درمیان نهادم. مصدق در جواب اظهار نمود که با دو شرط
مسئولیت زمامداری را قبول خواهد کرد و وقتی پرسیدم آن دو شرط چیست گفت : اول
گماشتن مأمورین مسلح برای حفظ شخص اوست. این شرط را بلافاصله قبول کردم آنگاه گفت
شرط دوم موافقت قبلی انگلیسها نسبت به این نقشه است. از این شرط بسیار متحیر شده
پرسیدم «روسها چطور؟» جواب داد: «آنها اهمیتی ندارند و فقط انگلیسها هستند که
نسبت به هر موضوعی در این مملکت تصمیم میگیرند.» از شنیدن این عبارت به او پرخاش
نموده و استدلال کردم که پدرم هیچگاه عادت نداشت در اجرای تصمیمات خود موافقت
انگلیسها را جلب کند. این دلیل در مصدق اثر نکرد و به من گفت هنوز جوانم و
اطلاعاتم در مسائل سیاسی کم است و اصرار داشت که فقط با شرط موافقت انگلیسها با
من همکاری خواهد کرد.
این
طرز فکر و رویه را خطرناک و موجب نگرانی یافتم. با وجود آن میدیدم باید وضع حساس
کشور را ھم در نظر گرفت که در چنگ نیروهای اشغالگر افتاده و میتوانند در هر امر
داخلی ما مداخله کنند و در آن موقع بحرانی میهنپرستی مصدق و محبوبیتی که بین مردم
دارد برای کشور مغتنم است. بنابراین با کمال اکراه گفتم کسی را نزد سفیر انگلیس در
تهران خواهم فرستاد و قصد خود را به او اطلاع خواهم داد ولی برای اینکه درخواست
مصدق را که فقط با سفیر انگلیس مشورت بشود نپذیرفته باشم به او گفتم کسی را نیز به
سفارت روس یعنی کشور اشغالگر دیگر خواهم فرستاد که آنها را نیز از این نیت مستحضر
سازد. روز دیگر مأمورین من نتایج ملاقات خود را با دو سفیر گزارش دادند. سفیر کبیر
انگلیس که در آن زمان سر ریدر بولارد بود، با این برنامه موافقت نکرده و مدعی شده
بود که انتخابات عمومی جدید در آن موقع ایجاد تشنج خواهد نمود. ولی باید بگویم که
سفیرکبیر روس هیچگونه مخالفتی در این باره ابراز نداشته بود و رویه وی با مقایسه
به روشی که روسها بعداً پیش گرفتند موجب مسرت بود.