فصل
پنجم
ایام
پرآشوب و تشنج
چند سال پیش شخصی بنام دکتر محمد مصدق بیش از
هر ایرانی دیگر در تاریخ اخیر ایران موضوع مقالات و مندرجات روزنامههای آمریکائی
و انگلیسی قرار گرفته بود و متأسفانه برخی از مردم در خارج ایران وی را ملاک قضاوت
خود درباره ایران و ایرانیان قرار دادند. دراین کتاب باید به خوانندگان اطمینان دهم که
مصدق هرگز نمودار ایران و مظھر و نمونه خصائص ملت ما نبوده است. در فصل قبل ذکر شد
که پدرم مصدق را در سال ۱۳۱۹ زندانی کرد و در اثر شفاعت من آزاد گردید.
در سال
۱۳۳۲ بار
دیگر به جرم برهم زدن اساس حکومت که خود خیانت بارزی است محکوم شد. من در آن موقع
نامهای به محکمه
نگاشته و اظهار داشتم که وی را از تقصیراتی که نسبت به شخص من مرتکب شده بخشیدهام
و در اثر همین نامه و بعلت کبر سن از اعدام که معمولا در کشور ایران و سایر
کشورهای جهان مجازات اینگونه اشخاص است رهائی یافته و فقط به سه سال زندان مجرد
محکوم گردید و بدین ترتیب یکبار دیگر در اثر دخالت من از مرگ نجات یافت.
وی از سال
۱۳۳۵ که از زندان بیرون آمد به ملک شخصی خود در
نزدیکی تهران رفته و تاکنون که این کتاب انتشار پیدا میکند، چون شخص با ثروتی است
در آنجا با خانواده خود زندگانی آرام و بیحادثهای را میگذراند.
من به جهات عدیده مجبور بودهام درباره شخصیت
مصدق مطالعه کنم و ارزش معنوی و اخلاقی وی را با مقایسه بین گفتار و رفتارش معلوم
ساخته و تأثیر قول و فعل وی را در حیات کشور بواقع مشخص نمایم. وی مخصوصاً در دوره
نخستوزیری از نزدیک مورد دقت و مطالعه من قرار گرفت. زندگانی اجتماعی وی در عالم
حرف و روی کاغذ به نظر آبرومند میآید. وی در سال ۱۲۶۰ شمسی (و بنا به اظهار بسیاری از اشخاص چند سال
قبل از آن) در یک خانواده ملاک و متمکن متولد شد و در رشته حقوق و موضوعات مربوط
به آن در فرانسه و سوئیس به تحصیل پرداخت
و سپس وارد خدمات دولتی شد و مشاغل بامسئولیتی مانند وزارت دارائی و وزارت
دادگستری و وزارت امور خارجه به او تفویض شد. انگلیسها وسیله انتخاب وی را به استانداری
فارس فراهم آوردند و پس از آن به استانداری آذربایجان نیز منصوب گردید. در
سال ۱۲۹۴ شمسی نخستین بار به نمایندگی مجلس شورای ملی
انتخاب شد و تا هنگام سقوط خود سمت نمایندگی مجلس شورای ملی را داشت. دوران نخستوزیری
مصدق از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا مرداد ماه ۱۳۳۲ به طول انجامید و در همین دوره بود که خصوصیات
اخلاقی و روحی خود را بر همه کس آشکار ساخت. بیشتر افراد تصدیق میکنند که وی
شخصاً مرد درستکاری بوده (ولی چنانکه ذکر خواهد شد قبول این نظر بسته به تعریفی
است که از کلمه درستکاری بشود) و هیچگاه کمونیست نبوده است. وی در ظاهر همواره از
کمونیستها برکناری داشت ولی به کمک آنها متکی بود و آنان را نردبان ترقی خود
ساخته بود. از جوانی مصدق آنگاه که در دوره قاجاریه رئیس اداره دارائی خراسان بود
نقل میکنند که با جعل اسناد قسمتی از زمینهای دیگران را تصاحب کرده و بجرم همین
اختلاس طبق قوانین اسلامی که هنوز در کشور عربستان سعودی اجرا میشود محکوم به قطع
دست شده بود. نسبت به این محکومیت دلائلی که مؤید صحت آن باشد نشنیدهام و معلوم
است که چنین مجازاتی درباره وی اجرا نشده است زیرا مردم نطقهای پرحرارت وی را که
با حرکت هر دو دست توأم بود بخاطر دارند. ظن من این است که در جوانی ممکن است در
امورمالی در اعمال نادرستی دخالت داشته ولی از سوءعاقبت آن اعمال درس عبرت گرفته
باشد.