پس
ازحصول اطلاع از نظریه
دو سفیر به دکتر مصدق تلفن کردم و جریان مذاکرات را به او گفتم او در پاسخ من تنها
سپاسگزاری کرد و دیگر صحبت ما و علاقه وی به تجدید انتخابات پایان یافت و نظر من
نیز برای انتصاب وی به نخستوزیری متوقف ماند.
چند
ماه بعد قضیه دیگری پیش آمد که با عقیده ظاهری مصدق درمخالفت با بیگانگان تناقض
عجیبی داشت. در آن زمان طبق مقررات مجلس شورای ملی حضور دو ثلث عده نمایندگان برای
مذاکرات وسه ربع عده نمایندگان برای اخذ رأی
درباره قوانین واجب بود. نمایندگان اقلیت مجلس که در حدود چهل نفر بودند با
استفاده از این مقررات مداوماً از حضور در جلسه خودداری میکردند و بدینوسیله
جلسات را از اکثریت میانداختند و این گروه را مصدق رهبری میکرد. چون از این
اعمال که برخلاف اصول میهنپرستی بود به تنگ آمده بودم مصدق و اعوان اقلیتش را
احضار و علت اینکه کارهای دولت را دچار اخلال میکنند استفسار کردم او در جواب
سخنی گفت که مایه تعجب من گردید و آن این بود که گفت روسها با نخستوزیر وقت
موافق نیستند. پرسیدم چرا هدف وی در این موارد فقط جلب رضایت روسها است و آیا اگر
دولت کوچکی با نخستوزیر ما مخالفت میکرد او چنین رویهای را پیش میگرفت؟ مصدق
در برابر این پرسش جوابی نداشت.
در
خلال این احوال شرکتهای نفت آمریکائی و انگلیس برای کسب امتیازات بیشتری از نفت
جنوب اظهار علاقه میکردند و اتحاد جماهیر شوروی هم امتیازی در شمال ایران میخواست.
این مسائل به وجهه ملی مصدق افزود زیرا در سال ۱۳۲۳ مجلس طرحی را که وی تهیه
کرده بود تصویب نموده بود و به موجب آن دولت از دادن هرگونه امتیاز نفت بدون اطلاع و اجازه مجلس شورای ملی ممنوع گردید. این
طرح بسیار بموقع ولی در عین حال خود یکی از شواهد بارز روش منفی مصدق بود. پس از
خاتمه جنگ مصدق کوشش کرد گروهی افراطی که خود را ناسیونالیست قلمداد میکردند به
اسم جبهه ملی تشکیل دهد و بتدریج افراد گوناگون از متعصبین مذهبی و دانشجویان و
کسبه بازار و سوسیالیستها به دور او جمع شدند. در ظاهر این عده را یک عامل مشترک
یعنی نفرت از بیگانگان و نفوذ اجانب به هم پیوست میداد. این دسته در اجرای برنامههای
منفی ضد اجنبی با یکدیگر همکاری میکردند. چندی بعد که دیگر نمیشد احتیاج ملت
ايران را به کارهای مثبت انکار کرد این دسته محکوم به شکست و اضمحلال گردید.
در سال ۱۳۲۷ چنانکه قبلا ذکر کردم نسبت به من سوءقصد شد.
بمجردی که مردم کشور من از این حادثه مطلع شدند یکدل و یکزبان به یاری و
پشتیبانی من برخاستند و در دنبال آن حزب توده غیرقانونی اعلام گردید و من در اثر
وفاداری ملت ایران توانستم وضع قانونی خود را استحکام بخشم.
در قانون اساسی ایران مصوب سال ۱۳۲۴ هجری قمری علاوه بر مجلس شورای ملی تأسیس مجلس
سنا نیز پیشبینی گردیده است ولی تا سال ۱۳۲۹ بعلت مخالفت مجلس شورای ملی مجلس سنا تشکیل
نیافته بود. در آن سال مجلس سنا تأسیس و اولین جلسه رسمی آن تشکیل گردید. تقریباً در
همان موقع بود که برحسب تصویب و تجویز مجلس اختیار انحلال مجلسین و صدور فرمان
انتخابات جدید مانند سایر رؤسای کشورهای مشروطه سلطنتی به من تفویض گردید. در
اواخر سال ۱۳۲۸
بمنظورتقاضای افزایش کمک اقتصادی و نظامی به ایران رهسپار آمریکا شدم. در آن کشور
استقبال بسیار گرم و دوستانه از من به عمل آمد ولی بدون حصول نتیجه بازگشتم زیرا
با آنکه پرزیدنت ترومن در سال ۱۳۲۶ بمنظور جلوگیری از نفوذ کمونیزم اصولی را
اعلام داشته و کمکی که آمریکا در اجرای آن اصول به کشورهای ترکیه و یونان کرده بود
این دو کشور را به حفظ و صیانت استقلال خود موفق گردانیده بود، ولی هنوز از طرف
دولت آمریکا سیاست روشن و صریحی در مورد خاورمیانه اتخاذ نشده بود.