مواقعی که دوستانم وقت آن را داشتند با شادمانی
بسیار برای گردش بشهر میرفتند ولی من اجازه نداشتم که با آنها همراهی کنم. در
ایام تعطیلات عید میلاد و سال جدید کلیه دوستان با نهایت خوشدلی و آزادی به مجالس
شبنشینی و رقص میرفتند و سال جدید را جشن میگرفتند و
من تنها در اطاق خود به سر میبردم. تنها وسیله سرگرمی من در این مواقع یک رادیو و
یک گرامافون بود که با آنهمه وسایل تفریح و خوشگذرانی که دوستانم در اختیار
داشتند قابل مقایسه نبود. به نظر من این رویه صحیح نبود و اگر خود دارای پسری بشوم
حتماً او را بدین ترتیب تربیت نخواهم کرد. به هرصورت خیال میکنم دوری و کنارهگیری
اجباری از تفریح و خوشگذرانی مرا خیلی جدی و شاید بیش از حد جدی ساخته باشد و
امروز نیز آثار آن عزلت در روحیه من باقیمانده است. من در مقابل حوادث وخطرات و سایر
مواقع آرام و ملایم هستم و کمتر اختیار اعصاب خود را از دست میدهم و به نظر خودم
از خوش طبعی بی بهره نیستم ولی در بروز این خصلت از سایر مردم معتدلتر و آرامترم.
من از شوخی بجا و مناسب وکاریکاتورهای سیاسی و غیر آن لذت میبرم. از گفتگو با
اشخاص عادی و طبقات معمولی احساس مسرت و خرسندی میکنم و کودکان مورد علاقه فراوان
من اند و از بازدید دبستانها و سخن گفتن با اطفال خردسالی که نسبت به من رفتار
ساده و بیپیرایه دارند لذت میبرم.
هنگام
اقامت خود در سوئیس اغلب درباره مسئولیتهای آینده خود میاندیشیدم. بین من و پدرم
هر هفته ارتباط مکاتباتی برقرار بود ولی به مادر و برادران و خواهرانم کمتر کاغذ
مینوشتم. تصور میکنم که آرزوی قلبی من در اینکه در آینده خردمندانه سلطنت کنم مرا وادار میساخت
که درامر تحصیل و مطالعه و کسب دانش و فضیلت بیش از آنچه از جوان محصل انتظار میرود
کوشش و جدیت داشته باشم و بواسطهٔ همین آرزو در انتخاب مواد درسی دقت فراوان داشتم
و تشخیص دادم که تحصیل رشتههای علوم طبیعی مرا برای فهم مسائل دشوار صنعتی که
برنامه توسعه منابع طبیعی کشور در پیش خواهد آورد آمادهتر خواهد ساخت.
در فصل پیش راجع به پرورش روح و معتقدات دینی
خود سخن راندهام. در دوران توقف در اروپا در مدت دو سال اول که با محیط جدید آشنا
میشدم مجال تفکر درباره عقاید مذهبی خود نداشتم. دیری نگذشت که این مسائل بیش از
پیش مورد توجه و علاقه من قرار گرفت و به ادای فرائض یومیه پرداختم و در طی سه سال
آخر اقامتم در سوئیس این فریضه و راز و نیاز به درگاه باریتعالی را با خلوص نیت و
توجه قلبی انجام میدادم زیرا عزمم آن بود که وقتی به سلطنت رسیدم در کلیه امور
چراغ ایمان را فرا راه خویش قراردهم.
در آن موقع نسبت به سیاست و اصولی که میخواستم
پس از رسیدن به مقام سلطنت اتخاذ کنم اندیشه میکردم. علاقه من نسبت به مردم عادی
کشور و مخصوصاً طبقه کشاورز ایران در همان موقع مشهود بود و در آن ایام صباوت،
فکری برای من پیش آمده بود که وقتی به سلطنت برسم مدت دو یا سه سال کشاورزان املاک
سلطنتی را از پرداخت سهمی که از دسترنج خود باید بدهند معاف و طوری کنم که هر
خانواده دهقان مبلغی اندوخته پیدا کند و بتوانند برای خویش خانه و وسائل کشاورزی فراهم بسازند و یا به کارهای
لازمی که بدون داشتن سرمایه برای وی صورت پذیر نیست اقدام کنند. نتیجه این فکر
ایام جوانی نقشه کنونی تقسیم املاک سلطنتی میان کشاورزان است که در فصل دیگر
بتفصیل به شرح آن خواهم پرداخت.
فکر
دیگری که در آن روزها در ذهن من میگذشت آن بود که در زمان سلطنت یک صندوق شکایت
عمومی ترتیب دهم تا هر کس تظلمی دارد بدون آنکه در کیفیت آن اندیشه کند، بدان
وسیله دادخواهی نماید و این صندوقها زیر نظر مستقیم خودم باشد تا از حوائج و
مستدعیات و نگرانیهای افراد ملت آگاه گردم و بنظر من آنچه مرا به این فکر متوجه
ساخت همان داستان زنگ عدالت نوشیروان است که در فصل سابق ذکر آن رفته است.