با آنکه
من جان او را نجات داده بودم و در آغاز کار ازمساعدت وحمایت من برخوردار بود این
نکته برای من واضح بود که از همان روزی که به مقام نخستوزیری رسید منظورش
برانداختن سلسله من است. قرائن متعدد این مسئله را تأیید میکرد زیرا او از
منسوبین قاجاریه بود و با روی کار آمدن پدرم شدیداً مخالفت کرده و سیاستش این بود
که هر چه ممکن است سعی کند، سلسله پهلوی را بیاعتبار ساخته و ذره ذره موجبات
نابودی آن را فراهم کند. اگر از من بپرسند، با آنکه از دشمنی وی نسبت به خاندان
پهلوی مطلع بودم چرا بر علیه وی اقدامی نکردم جواب من این است که میخواستم به وی
فرصت کافی بدهم که به انجام مقاصد و آمال ملی ایرانیان توفیق یابد. هرچه به میزان
تهدیدات او نسبت به سلسله پهلوی افزوده میشد میدیدم مصدق به یک عقیده ای که از
خارج ایران سرچشمه میگرفت بیشتر تسلیم میشود و آتشی از تأثر و تأسف در قلبم
زبانه میکشید.
روز
۹
اسفند ۱۳۳۱
مصدق به من توصیه کرد که موقتاً از کشور خارج شوم. برای اینکه وی را در اجرای
سیاستی که پیش گرفته بود آزادی عمل بدهم و تاحدی از حیل و دسایس وی دور باشم با
این پیشنهاد موافقت کردم. مصدق پیشنهاد کرد که این نقشه مسافرت مخفی بماند و اظهار
داشت که به فاطمی وزیر خارجه وقت دستور خواهد داد شخصاً گذرنامه و سایر اسناد
مسافرت من و همسرم و همراهانم را صادر کند.
جالب
توجه آن بود که مصدق با التهاب مخصوصی توصیه میکرد که با هواپیما از ایران خارج نشوم
زیرا میدانست مردم ایران که مخالف این تصمیم خواهند بود در فرودگاه ازدحام خواهند
کرد و مانع پرواز من میشوند.
از این رو پیشنهاد کرد که تا مرز کشور عراق و
بیروت بطور ناشناس مسافرت کنم. با این پیشنهاد هم موافقت شد اما این راز برملا
گردید و تظاهرات وفاداری به شاه که از طرف جمعیت عظیم مردم کشور به عمل آمد بقدری
صمیمی واقناع کننده بود که اجباراً از تصمیم خود در ترک وطن عدول کردم. در این
موقع حزب توده با صلاحاندیشی مسلم جمعی از پیروان مصدق بدون درنگ جبهه واحدی علیه
سلطنت تشکیل داد. ولی این عمل، مردم رشید ایران را در حمایت از من و پشتیبانی از
مقام سلطنت که من مظهر آن بودم متحد و متفق ساخت.
اینک که به گذشته مینگرم میبینم که تصمیم من
در رفتن از وطن بسیار با عجله اتخاذ شده و درحقیقت عمل بسیار خطائی بود نهایت آنکه
در نتیجه عنایات خداوند تبارک و تعالی آن تصمیم به نفع من خاتمه یافت.
در تابستان سال ۱۳۳۲ تغییرات محسوسی در روحیه ملت ایران نسبت به
اعمال مصدق آشکار گردید و بسیاری از یاران و پیروان او از اطرافش پراکنده شدند
زیرا متوجه شدند که سیاست ضد خارجی وی جنبه انتخاب یافته و منظور اصلی او آن است
که انگلیسها را بیرون کند و کمونیستها را به ایران بکشاند. جریان وقایع مردم را
آگاه ساخت که کشورشان با سرعت تمام به سوی اضمحلال سیاسی و اقتصادی میرود. عمل
مصدق در انحلال مجلس شورا نیز نتوانست افکارعمومی را که مخالف وی بود خفه کند.
روزنامهنگاران از تهدیدات اوباش طرفدار مصدق و عمال حزب توده نهراسیده سیاست وی
را برای مردم تشریح و توجیه میکردند.
بسیاری از روحانیون و دانشجویان و بازرگانان که
قبلا در زمره حامیان مصدق بودند از او رو برگردانیده و علم مخالفت برداشتند ولی با
تمام این احوال واضح بود که برای برانداختن قطعی وی جز اعمال قدرت راه دیگری نیست.
سیاست آمریکا در طول دوره زمامداری مصدق حاکی
از آن بود که نگرانی آن دولت از اوضاع ایران روزافزون و در اتخاذ طریق مؤثری برای
ایجاد ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی ایران دچار تردید است.