صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۱۳۹۶/۰۲/۱۸

(۳۳)



سومین واقعه‌ای که توجه مرا به عالم معنی بیش از پیش جلب نمود روزی روی داد که با مربی خود در حوالی کاخ سلطنتی سعدآباد در کوچه‌ای که باسنگ مفروش بود قدم می‌زدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هاله‌ای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسی بن مریم می‌سازند نمایان بود. در آن حین به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان چند لحظه بیشتر به طول نیانجامید که از نظر ناپدید شد و مرا در بهت و حیرت گذاشت. در آن موقع مشتاقانه از مربی خود سئوال کردم : او را دیدی؟

مربی من متحیرانه جواب داد : - «چه کسی را دیدم؟ اینجا که کسی نیست!» اما من این‌‌قدر به حقیقت و اصالت آنچه که دیده بودم اطمینان داشتم که جواب مربی سالخورده من کوچکترین تأثیری در اعتقاد من نداشت. امروز که این ماجرا را بیان می‌کنم شاید بعضی افراد خصوصاً غربی‌ها تصور کنند که من خیالبافی می‌کنم یا آنچه دیده ام یک حالت ساده روانی بوده است، ولی باید به خاطر داشت که ایمان به عالم روح و تجلیاتی که به حساب ماده در نمی‌آید از خصائص مردم مشرق زمین است و چنان‌که بعدها دریافتم بسیاری از مردم باختر نیز همین ایمان و اعتقاد را دارند وانگهی من در آن موقع هیچگونه دلیلی برای جعل این موضوع و بیان آن برای مربی خود نداشتم و امروز نیز انتفاعی از لاف زدن در این قبیل مسائل نمی‌برم و جز عده معدودی از نزدیکان من کسی تا کنون از این جریان مستحضر نبوده است و حتی پدرم که همیشه خود را به او بسیار نزدیک و صمیمی می‌دانستم هرگز از این موضوع کوچکترین اطلاعی پیدا نکرد.

پس از این واقعه با وجود اینکه به بیماری‌های سخت از قبیل سیاه‌سرفه، دیفتری و چند مرض شدید دیگر مبتلا شدم هرگز مکاشفه دیگری برای من پیش نیامد. چنان‌که در هشت سالگی مبتلا به بیماری جان‌فرسای مالاریا شدم و با نبودن وسایل مداوای امروزی از این بیماری بسختی نجات یافتم ولی در طی هیچ یک از این بیماری‌ها رؤیائی مانند آنچه نقل کردم نداشتم.

به هرحال از سن شش یا هفت سالگی اعتقاد و ایمان مداوم پیدا کردم که خدای بزرگ مرا پیوسته در کنف حمایت خود قرارداده و خواهد داد. ایمان به این امر رضایت قلب و اطمینان خاطر خاصی برای من فراهم آورده است و از همین جهت گاهی که اراده خود را در برابر اراده باری‌تعالی می‌سنجم سخت نگران می‌شوم و متحیرم که آیا اراده من مقهور است یا مختار و هرگاه مشیت ازلی و نیروی الهی در حفظ و حراست من است پس ناگزیر این مشیت مبتنی بر علت و مصلحتی است. شاید این قبیل اعتقادات در نظر کسانی که خود را رند و صاحب نظر می‌دانند چندان مطبوع نباشد ولی به نظر من خداوند بزرگ درمخاطرات و بلایا حافظ و ناصر من بوده و مرا به وحدانیت و عدالت خود مومن ساخته است و به این نکته مسلم سایر ملل راقیه نیز معترفند چنان‌که انگلیس‌ها از بیان شعار معروف «خدا نگهدار شاه باشد» عار ندارند و امریکائی‌ها عبارت «ما به خدا ایمان داریم» را بر روی مسکوکات خود ضرب و نقش نموده‌اند.