هنگامی
که دوره سلطنت من آغاز گردید آن فکر ایام دانش آموزی در من قوت گرفت. در بادی امر
به ذهنم رسید که قسمت عمدہ اوقات خود را در اختیار افراد عادی قرار دهم تا هر کس
دشواریهای خود را حضوراً با من در میان نهد ولی متوجه شدم که ملاقات با تمام
افراد عملی نیست زیرا در ساعات شبانروز باید هشت ساعت وقت من صرف امور جاری و
ملاقاتهای رسمی بشود و هشت ساعت دیگر به خواب و خوراک و امور شخصی مصروف گردد و
در هشت ساعت بقیه طبعا ممکن نبود بدون اینکه موجب رنجش یا دلسردی اشخاص فراهم گردد
بتوان پیش از ده تا پانزده نفر را پذیرفت. از این جهت مصمم شدم ترتیب دیگری اتخاذ کنم که به آن وسیله هر کسی بدون توجه به مقام
و منزلت خود بتواند از طریق دفتر مخصوص درباره امور خصوصی و شخصی خود با من مکاتبه
نماید. این رویه تاکنون ادامه داشته و هرنامه و عریضهای که بنام من برسد از طرف
هرکس که باشد از دهقان تا نخستوزیر به نظر من میرسد. در هر ماه چندین صد نامه و
عریضه میرسد که تمام و یا خلاصه آن را که از طرف اعضای دفتر مخصوص تهیه شده و
ضمیمه اصل است مطالعه میکنم وبه کلیه آنها جواب میدهم و اگر مطلبی باشد که به
کمک من یا دستگاههای دولت نیاز باشد ترتیب آن داده میشود. ادارات دولتی موظفند
که نتیجه اقدامات خود را به من گزارش دهند و تا آنجا که امکان داشته باشد رضایت فرستندگان
نامهها فراهم گردد. برای تأمین همین نظر سازمان بازرسی شاهنشاهی را تشکیل دادهام
که از جمله وظایف آن رسیدگی به شکایات عامه مردم کشور است. شرح مفصل این سازمان را
در فصل بعد خواهم نگاشت.
باری در بهار سال ۱۳۱۵ موفق به اخذ دیپلم شدم و هنگام بازگشت به میهن
فرارسید. خانواده من در بندر پهلوی که از من مشایعت کرده بودند به استقبال فرزندی
آمده بودند که در ظرف چند سال چنان تغییر کرده بود که حتی برای پدر نیز شناختن وی
در آن وهله دشوار بود. در آن موقع احساس کردم که در وضع عمومی بندر پهلوی تغییرات
فراوان روی داده و به هیچوجه با وضع زمانی که از آنجا به اروپا رفته بودم قابل
مقایسه نیست زیرا یک ده ایرانی به یک شهر اروپایی تبدیل شده بود. اندکی بعد متوجه
شدم که این بندر نمونه کوچکی از اقدامات عمرانی است که در کشور به عمل آمده و
دامنه آن به تمام نقاط کشور بسط یافته است. پس از گذراندن تعطیلات تابستانی و
دیدار خانواده به دانشکده افسری تهران وارد و مشغول تحصیل شدم. پدرم مایل بود دورہ
تحصیلات عالیه را در دانشکده افسری بگذرانم و ضمناً زیر دیدگان بصیر وی رموز
شاهنشاهی را فراگیرم. این میل و آرزوی او برای من ناگوار نبود زیر همیشه به
فراگرفتن نکات ودقایق تعلیمات نظامی علاقه داشتم بعلاوه برای آشنا شدن با مسئولیتهائی
که پدرم داشت اقتضا داشت که بیشتر در مصاحبت او باشم و تصمیم او از این جهت بسیار
عاقلانه بود.
در آن زمان مستشاران نظامی فرانسوی در دانشکده
افسری ما که مطابق دانشکده افسری معروف «سنسیر» فرانسه تشکیل یافته و بهمان طرز
اداره میشد خدمت میکردند. امروز از وجود مستشاران نظامی آمریکا استفاده میکنیم
و دانشکده افسری ما از رویه دانشکده افسری «وستپوینت» آمریکا پیروی میکند و دوره
تحصیلی آن هم از دو سال به سه سال افزایش یافته است. در دانشکده افسری علاوه بر
برنامه عادی و مقرر دانشکده یک دوره اختصاصی سوقالجیشی و تاکتیک را نیز فراگرفتم
و بالاخره در بهار سال ۱۳۱۷ با درجه ستوان دومی فارغالتحصیل شدم و
بلافاصله بعنوان بازرس در ارتش شاهنشاهی مشغول خدمت گردیدم.