پنج روز بعد در جلسه دیگر شورای امنیت آقای
گرومیکو نماینده شوروی درمیان تعجب حضار اعلام داشت که درظرف پنج یا شش هفته تمام
نیروهای شوروی مشروط بر اینکه اتفاق غیرمترقبهای رخ ندهد از خاک ایران خارج
خواهند شد. سرانجام در ۱۹ اردیبهشت نیروی نظامی شوروی خاک ایران را تخلیه کرد.
در این هنگام قوام رویه عجیب وغریبی را پیش
گرفت وی که ظاهراً تحت نفوذ روسها واقع شده بود روزی به من پیشنهاد
کرد که یا در کلیه امور شخصاً تصمیم بگیرم و یا او را در اداره امور آزاد بگذارم و
البته نظرش همان شق دوم بود. ولی مردم از سیاست ملایم و رویه مسالمتآمیز وی در
برابر کمونیستها چندان راضی نبودند و کم کم طوایف جنوب ایران نیز سر به طغیان
بلند کرده طرد وزرای توده را از کابینه وی خواستار شدند.
قوام
در نظر داشت که افسران خیانتکار را که از ارتش ایران فرار کرده و به پیشهوری
پیوسته بودند مجدداً به خدمت گماشته و حتی سایر افرادی که از جانب پیشهوری به اخذ
درجه افسرى نائل شده بودند در خدمت ارتش ایران وارد کند. وی روی پای من افتاده و
استدعا نمود که بدین امر موافقت نمایم ولی من به او خاطرنشان کردم که من ترجیح میدهم
دستم قطع شود و چنین کاری را امضاء نکنم.
قوام
در کمال سادهلوحی تصور میکرد که میتوان با اخذ این رویه مسالمت هم مقام خود و
هم تمامیت ایران را حفظ نماید. نظر به جهات فوق قوام را احضار نموده ودستور دادم
کابینه خود را منحل نموده و کابینه جدیدی بدون شرکت اعضاء حزب توده تشکیل دهد و در
همان موقع فرمان انتخابات جدید را صادر نمودم. فرمان برای تجدید انتخابات تمام
کشور صادرشده بود و بطور وضوح استان آذربایجان را نیز شامل میگشت و بدیهی است که
طبق دلخواه حکومت خودمختار آذربایجان نبود. در این موقع روسها در محظور عجیبی
قرار گرفته بودند.
زیرا
هم میخواستند از حکومت دست نشانده خود پشتیبانی کنند و هم بدین امید که نفت شمال ایران را به
چنگ آورند با تهران روابط حسنه داشته باشند.
در این موقع به پیروی از ندای وجدان دستور دادم
که نیروئی به آذربایجان اعزام شود وشورشیان را بدون درنگ منکوب سازند. در همان
موقع نیز شخصاً برفراز استحکامات شورشیان پرواز نمودم تا میزان نیروی آنها بدست
آید. در این موقع روسها هم بکلی از یاری دولت دست نشانده خود دست کشیدند و روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نیروی ما فاتحانه وارد تبریز شد و حکومت
شورشیان سرنگون گردید و سران یاغی و گردانندگان آن بساط نیز به کشور روسیه فرار
کردند.
مردم آزادیخواه تبریز و رضائیه که در تاریخ
کشور در آزادیخواهی مشهورند درامر برانداختن حکومت پوشالی آذربایجان در حقیقت
پیشقدم بودند. مردم این دو شهر بسیاری از سربازان کمونیستی را از بین بردند و اگر
نیروی نظامی ایران مانع نمیشد به زندانها ریخته و کمونیستهائی را که در زندان
بودند معدوم میساختند. در همین موقع نیز نیروی ارتش ایران با کمک افراد طوایف کرد
و ساکنین محلی کردستان حکومت پوشالی کردستان را نیز برانداخت.
قضیه ای را که در آن ایام حادثه خیز رخ داد
هرگز فراموش نمیکنم. روزی سفیرکبیر شوروی در تهران تقاضای شرفیابی فوری نمود و من
به او بار دادم. هنگامیکه بار یافت نسبت به اعزام نیروی نظامی به آذربایجان با لحن
تهدید آمیزی اعتراض نمود و اظهار داشت که ما با این عمل،
صلح جهان را
به خطر انداختهایم و بنام دولت متبوعه خود از من که شاهنشاه و فرمانده کل نیروهای ایران بودم تقاضا داشت
نیروی خود را فراخوانم. من به او گفتم مسئله برعکس است و اوضاعی که تا به حال در
آذربایجان حکمفرما بوده صلح جهان را به خطر انداخته است. آنگاه از
قبول تقاضای او امتناع کردم و تلگرافی را که همان ساعت از طرف استاندار حکومت
پوشالی آذربایجان رسیده و حاضر بودن شورشیان را برای تسلیم بلاشرط اطلاع میداد به
او ارائه دادم. سفیرکبیر که دیگر نمیتوانست مطلبی عنوان کند و مبهوت گشته بود
اجازه مرخصی خواست.