حمل
مهمات جنگی با دشواری و سختی بسیار صورت میگرفت. کشتیهای باری در حالیکه حرارت
هوای انبارهای آن به ۱۴۰
درجه فارنهایت میرسید در بنادر جنوب بارهای خود را تخلیه میکردند و گاهی شدت
گرما در تونلهای راه آهن به درجهای بود که کارکنان لکوموتیو مجبور بودند پیاده
شده و در خارج از محوطه خفقان آور آن نفسی تازه کنند. در کوهها قطارها و کامیونها
مجبور بودند در سرمای شدید زمستان و کولاک و برف طی طریق کنند ولی مردم سه کشور و
گاهی چهار کشور در این مورد با یکدیگر چنان همکاری میکردند که نوید آینده خوشی را
میداد. در ضمن این عملیات انگلیسها و امریکائیها کمکهائی به اقتصاد متزلزل
کشور ما میکردند. چنانکه در سال اول انگلیسها هفتاد هزار تن غله برای ما
فرستادند که تا حدی از کمیابی خواربار کاست و خطر قحطی را مرتفع ساخت. مراکز و
تأسیسات تعاونی خاورمیانه که انگلیسها تأسیس کرده و سپس آمریکائیها نیز به آن
ملحق شدند از مساعدتهای مادی و فنی به ایران دریغ نمیکردند. امریکا نیز طبق
برنامه وام و اجاره خود مقادیر قابل توجهی خواربار و ذخائر نظامی برای ما فرستاد و
مستشاران خود را برای تشکیلات مالی و شهربانی و بهداری و کشاورزی اعزام نمود.
در
تابستان سال ۱۹۴۲
اولین بار وینستون چرچیل را که برای ملاقات با استالین از طریق ایران عازم مسکو
بود ملاقات کردم. وی دو روز در تهران اقامت گزید و طی ضیافت ناهاری که برای او
ترتیب داده بودم مذاکرات جالبی بین او و من پیش آمد. به نظرم یکی از مسائل مورد
بحث مسئله ورود نیروی متفقین به قاره اروپا و درهم شکستن قوای هیتلری بود. من به
چرچیل پیشنهاد کردم که متفقین باید اول به ایتالیا حمله کنند و پس از آنکه وضع خود
را در آنجا تثبیت نمودند از طریق بالکان به حمله عظیم خود مبادرت ورزند. درحالیکه
چرچیل به پیشنهاد من گوش فرا داد و در باب آن فکر میکرد متوجه شدم که چشمانش برقی
زد. در آن موقع درباره پیشنهاد من اظهاری نکرد ولی نقشه بعدی وی درباره تسخیر
اروپا از طریق «شکم نرم» یعنی ایتالیا چندان هم از پیشنهاد من دورنبود. البته
توافق نظریات کلی سوقالجیشی ما دو نفر برسبیل اتفاق بود ولی اگر نقشه مزبور عملی میشد محققاً در سرنوشت ملل کشورهای مرکزی
اروپا طوری دیگری ثبت تاریخ میگردید.
در ماه
نوامبر ۱۹۴۳ کنفرانس تاریخی تهران با شرکت روزولت و
استالین و چرچیل تشکیل گردید. در طی مدت کنفرانس روزولت به دلائل نامعلومی در
سفارت کبرای شوروی که محل توقف استالین بود اقامت گزید ولی چرچیل در سفارت انگلیس
(که پس از انعقاد کنفرانس به سفارت کبری ارتقاء یافت) سکونت اختیار کرد. روزولت
بعلت ضعف مزاج قادر نبود که از محل خود خارج شود و این مسئلہ وضع عجیبی را پیش آورده
بود بدین کیفیت که من برای ملاقات او به سفارت کبرای شوروی رفتم و حال آنکه
استالین شخصاً به ملاقات من آمد. کلیه جلسات کنفرانس هم درسفارت کبرای شوروی منعقد
میشد وفقط یکبار چرچیل به مناسبت روز تولد خود در سفارت انگلیس ضیافتی ترتیب
داد. با آنکه در این کنفرانس سه دولت کشور ایران رسماً شرکت نداشت من با یک یک
سران دول مزبور مذاکراتی به عمل آوردم. استالین مخصوصاً در هنگام ملاقات بامن مؤدب
وقاعدهدان بود و ظاهراً میخواست خاطره خوشی از خود در ذهن من باقی بگذارد. حتی
پیشنهاد اهداء یک هنگ تانك ت ۳۴ و یک گروه هواپیماهای جنگنده نمود. از آنجا که
از حیث مهمات جدید جنگی سخت در مضیقه بودیم نزدیک بود پیشنهاد او را قبول کنم.ولی
چند هفته بعد که از جزئیات اطلاع حاصل شد معلوم گردید که آن هدیه متضمن شرائط دشواری
هم هست بدین کیفیت که افسران و درجهداران روسی باید با این هدیه به ایران بیایند
و محل نگهداری تانکها باید فقط در قزوین و هواپیماهای جنگنده در مشهد باشد و تا
پایان دوره آموزشی که مدت آن معلوم و مشخص نشده بود تانکها و هواپیماها باید در
تحت فرماندهی مستقیم ستاد روسیه در مسکو باشند.