نمونه دیگر از طرز فکر خاص او آنکه روزی از
رئیس دانشکده پزشکی که به مناسبتی به رامسر سفر کرده بود درباره مسافرتش سئوالاتی
میکند. وی میگوید که هرچند مسافرت به وی خوش گذشته ولی وضع راهها بسیار بد و
محتاج به مرمت اساسی است. مصدق از این اظهارنظر خشمگین شده در پاسخ میگوید که
اصولا این قبیل مسافرتها لزومی ندارد و بهتر است انسان در خانه خود استراحت کند و
اصلا به مسافرت نرود!
بعضی اشخاص که از افکار غیر منطقی مصدق در این
مسائل آگاهی داشتند گفتهاند که شاید وی بیشتر شیفته دوران خوش سابق و زمانی بوده
است که هنوز علوم و فنون ملل باختر اوضاع جهان را دیگرگون
نساخته بود و شاید مانند یکنفر متفکر خیالپرست میل داشته است که عقربه ساعت ایران
را به عقب برگرداند. اما این سخن نمیتواند ملاک تصدیق و قبول رویه مصدق باشد زیرا
این نحو فکر اگر از طرف یک نفر فیلسوف گوشهنشین اظهار شود ضرری ندارد ولی اگر از
طرف یک مقام سیاسی مسئول گفته شود که در جهان امروز امور کشوری را ادارہ میکند
خطرناک و زیانآور خواهد بود. از این گذشته منفی بافی مصدق فقط مربوط به علوم و
اختراعات جهان غرب نبود، بلکه دامنه آن به کلیه امور و مسائل کشیده شده بود. مثلا
وقتی به نخستوزیری رسید برنامه ای را که من برای تقسیم املاک سلطنتی بین
روستائیان فقیر داشتم متوقف ساخت در حالی که این برنامه یکی از بهترین وسائل عملی
برای بالا بردن سطح زندگانی مردم عادی کشور بود. علت آن بود که مصدق نمیتوانست
چنین عمل مثبت و اقدام مفیدی را تحمل کند و برنامهای که برای بهبود و رفاه
اجتماعی داشتم مورد علاقه وی نبود. تصور میکنم از اینکه برنامه توزیع املاک رضایت
عمومی را جلب کرده دچار حسد شده بود و چون خود از ملاک عمده بود و به دارائی خویش
دلبستگی بسیار داشت از اجرای برنامه تقسیم املاک سلطنتی احساس شرمساری میکرد.
خوشبختانه قبل از اینکه مصدق بتواند این مخالفت را به مرحله عمل برساند سقوط کرد و
درفصل دیگر بیان خواهم کرد که چگونه پس از سقوط وی این برنامه مجدداً احياء گشت و
مواد آن توسعه یافت.
منفی
بافی مصدق به مسائل مربوط به دفاع کشوری و امنیت داخلی نیز کشیده شده بود. بارها
به من میگفت که چون ایرانی از تجاوزات دول بزرگ صدمهها دیده است بنابراین هرگز
نباید برای دفاع کشور کوشش بشود. وی میل نداشت این نکته در خارج از ایران انعکاس
پیدا کند و فقط میخواست در داخله ایران مسلم باشد که اگر دولتی به مسخر کردن
ایران اقدام کند ما نباید مقاومت به خرج دھیم!
وی این فکر را در مورد شورشها و آشوبهای داخلی نیز نه تنها تبلیغ میکرد بلکه عملا
نیز از آن پیروی مینمود. مصدق در زمان نخستوزیری خود طی سالهای ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲ هنگامیکه افراد منتسب به حزب توده و سایر
آشوبگران نظم پایتخت وسایر شهرهای بزرگ را مختل میکردند هیچگونه قدمی برای
جلوگیری آنها برنداشت وطرز عملش این بود که در اینگونه آشوبها چند تانک و کامیون
حامل سربازان مسلح در نقاط مختلف تهران مستقر میکرد ولی آنها را از هرگونه اقدام
مؤثری منع مینمود و به همین جهت شورش و غارت و زد و خورد در خیابانها در برابر
چشم مأمورین انتظامی برپا بود ولی به دستور مصدق آنها فقط ناظر و تماشاگر وقایع
بودند.
بالاخره
عدهای از
طرفداران سرسخت مصدق نتوانستند بی قیدی وی را در مسئله آشوب و غارتگری که هر روز
توسعه پیدا میکرد تحمل کنند، و دریافتند که مصدق عمداً یا از روی نادانی کشور را
به کمونیزم تسلیم خواهد کرد.
عدهای در این فکرند که شاید
رویه منفی او در مسئله دفاع از کشور و حفظ امنیت ناشی از عقیده فلسفی یا مذهبی او
مبنی بر صلحطلبی بوده است.