شاه
عباس پادشاه مقتدری بود ولی متأسفانه به خانواده خود حسادت میورزید و نسبت به آنھا
بیرحمی وقساوت خاصی داشت. نتیجه این حسادت آن بود که فرزندان و اعقاب وی برای
زمامداری کشور و نگاهبانی تاج و تخت ایران رشد و تربیت نیافتند چنانکه در سال ۱۱۱۹ مهاجمین افغانی ایران را
مسخر کردند و هر چند دیری نگذشت که از کشور ما رانده شدند ولی تا مدتی ایران را به
یک انحطاط موقت دچار ساختند.
در
سال ۱۱۱۳ یک سردار ایرانی که از خانوادههای معمولی بود
بنیاد متزلزل سلسله صفوی را برانداخت و بنام نادرشاه سلسله افشار را تأسیس نمود.
نادر
شاہ که به ناپلئون ايران معروف است افغانها و ترکها و روسها را از نقاطی که به حیطه
تصرف خود آورده بودند بیرون راند و دولت مرکزی مقتدری ایجاد و بار دیگر وحدت کشور
را تثبیت نمود. وی هندوستان را مسخر ساخته و تا دھلی پیش رفت و مظفرانه به ایران
بازگشت.
در
دوره بعد یعنی دوره زندیه، ایران در آرامش و سکون بود تا آنکه در ۱۱۷۲ یک
نفر ایرانی از خانواده ترکهای ناحیه مشرق دریای خزر سلسله قاجار را تأسیس نمود.
سلسله
قاجار با وجود اینکه تا سال ۱۳۰۴ هجری که به دست پدرم منقرض گشت متوالیاً بر
کشور فرمانروایی داشت یکی از ضعیفترین سلسلههای ایران به شمار میرود. پادشاهان
قاجار در مقابل نفوذ خارجیها در ایران مقاومت بسیار ضعیفی داشتند، و ضعف سیاست
آنان موجب شد که خارجیها را به مداخله در امور داخلی ما تشویق میکرد. این سلاطین
به روحانیون اجازه دخالت و نفوذ بیاندازه در امور کشوری دادند ولی در مقابل
راهزنان و عشایر اظهار ضعف میکردند. و چند تن از آخرین پادشاهان این سلسله در اثر
نداشتن نقشه و هدف سیاسی و اسراف و تبذیر و مخصوصاً علاقه به سفرهای خارج از ایران
که هزینه گزاف داشت کشور را به افلاس کشانیدند و برای تأمین هزینههای مسرفانه خود
ناچار به استقراض از اجانب گشته و خود را جیره خوار و مدیون آنها ساخته بودند.
من
میل ندارم که نسبت به قاجاریه بیش از حد با تندی و حدت اظهارنظر کنم تا وانمود شود
که از رفتاری که پدرم نسبت به آنها کرد طرفداری کردهام. به اعتقاد من بعضی از
سلاطین قاجار اشخاص برجستهای بودهاند. مثلا آغامحمد خان مؤسس و سرسلسله قاجار سربازی
لایق ودلیر بود که هر چند به سفاکی و خونآشامی معروف است بار دیگر وحدت کشور
ایران را تثبیت کرد.
ناصرالدین
شاه اولین پادشاه کشور ایران بود که به اروپا مسافرت کرده و سفرنامهای نگاشته است
که حاوی مطالب جالبی است. مثلا هنگامی که اولین بار چشمش به لوکوموتیو راهآهن
افتاد پیش خود تصور کرد اسبی را در جوف آن پنهان داشتهاند که آن را به حرکت میاندازد
اما همینکه از رموز فنی آن آگاه گردید بدان اشتیاق فراوانی پیدا کرد و بلژیکیها
را به کشیدن راهآهنی بطول نه کیلومتر میان تهران و شهر ری دعوت نمود و دستور داد
زنان دربار با دامنهائی که بازیگران بالت میپوشند ملبس شوند ولی این سلیقه، پسند
واقع نشد.
چنانکه
دیدهام مورخان شرقی و غرب اتفاق عقیده دارند که سلسله قاجاریه از سلسلههای
برجسته ایران نبوده است. اما نباید از نظر دور داشت که قاجاریه اولین سلسلهای بود
که با رقابت سیاستهای استعماری روسی و انگلیسی مواجه گردید، با آنکه انکار نمیتوان
کرد که رضاشاه در مقابل تهدیدات امپریالیستی هوش و مهارت بیشتری نشان داد.
همینطور
باید اذعان کرد که در دوره طولانی سلطنت قاجاریه که کشورهای اروپا و آمریکا بسرعت
مراحل ترقی را میپیمودند، ایران آنقدر متوقف مانده بود که پنداشته میشد در سیر
قهقرائی است. روزی که ایران نیازمند همآهنگی با جهان متمدن و ترقیات علمی و صنعتی
آن بود سلاطین قاجار در وظیفه خویش بسیار قصور کردند.