مداخلات پیدرپی متفقین در امور سیاسی کشور
ایران من و مردم ایران را کاملا متنفر کرده بود. برای روشن شدن این قضیه ذکر یک
واقعه بعنوان مثال کافی است: صرفنظر از تورم پولی که در آن زمان ایجاد شده بود
متفقین اعلام داشتند که مبالغ هنگفتی اسکناس رایج ایران برای رفع احتیاجات و
پرداخت هزینه نیروی آنها در ایران باید انتشار یابد و چون این تقاضا مخالف با
قوانین جاریه کشور بود متفقین از قوام نخستوزیر وقت خواستند بدون درنظر گرفتن
موازین قانونی با هر وسیله ای که هست این تقاضا را انجام دهد. وچون در پاسخ گفته
بود که چنین امری غیرممکن است بر وی فشار آوردند که قانون جدیدی از مجلس بگذراند.
او در جواب اظهار داشته بود که احتمال نمیرود مجلس شورای ملی با چنین قانونی
موافقت نماید. متعاقب این مذاکرات روزی سفیرکبیر انگلیس به حضور من آمد و اظهار
داشت که وی از جانب دولت متبوعه خود و از جانب دولت اتحاد جماهیر شوروی و دولت
امریکا باید اظهار کند که قوام مورد اعتماد آنها است ولی با مجلس فعلی قادر به
انجام کاری نیست، آنگاه تقاضای انحلال مجلس را از من نمود. این پیشنهاد عجیبی بود
که نماینده یک دولت بیگانه به من میکرد. به وی گفتم که این من و ملت ایران هستیم
که باید به دولتی اظهار اعتماد کنیم نه شما و هرچند که با هم دوست و متحد هستیم
ولی تنها من و ملت ایران میتوانیم نسبت به انحلال مجلس تصمیم اتخاذ کنیم ومن
اجازه نخواهم داد که بیگانگان در چنین امری به ما دستور بدهند و پیشنهاد مزبور را
قویاً رد کردم. دیری نگذشت که در همان سال عدهای آشوبگر در تهران بنای اغتشاش را گذاشتند. و
انگلیسها نیروی خود را که پس از ورود به ایران از تهران خارج کرده بودند ظاهراً
به منظور برطرف کردن غائله به پایتخت اعزام داشتند و بدین طریق مجلس را تهدید
کردند تا با تقاضای آنها موافقت کند.
در این
ضمن بعضی از عشایری که سالها بود از طرف پدرم خلع سلاح شده بودند از سربازان
فراری و افراد و انبارهای ارتش بطور قاچاق اسلحه خریده و مجدداً دست به غارت
وتاراج دھات زدند. برنج و قند و شکر و سایر مواد خواربار که مايحتاج عمومی را تشکیل میداد جیرہبندی شده بود و هنگامی که
متفقین کوپنهای جیرهبندی را برای توزیع بین افراد یکجا به رؤسای عشایر میدادند،
اغلب آنها کوپنها را میفروختند و ثروتی را که بدین ترتیب بدست میآوردند برای
عملیات مسلحانه خود صرف میکردند. عناصر مذهبی افراطی که در زمان پدرم میدان نمیدیدند
بار دیگر پدیدار شدند ظاهرا بعضی از عمال سیاسی انگلیس تصور میکردند که این اشخاص
میتوانند از نفوذ کمونیزم جلوگیری نمایند. با وصف این مراتب رفتار نیروی انگلیس
از جهات دیگر بد نبود. از طرف دیگر روسها به ایجاد احزاب سیاسی و اتحادیههای کارگری که از طرف کمونیستها هدایت و
مانند قارچ همه جا سبز میشدند پرداخته و قسمت عمده مخارج آنها را میدادند و
خطرناکترین این احزاب حزب توده بود.
در استانهای شمالی ایران روسها از همکاری با
مأمورین کشوری ما امتناع داشتند و این نواحی را کاملا تحت تسلط نظامی و سیاسی و
اقتصادی خویش درآورده بودند و منطقه روسها تقریباً کشور جداگانهای شده بود. چنانکه
وقایع بعد نشان داد نقشه روسها این بود که قسمت مهمی از این نواحی را به همین شکل
نگاه دارند.
مجلس شوراى ملی به مرکز مبادله اتهامات ناروا
تبديل شده و برنامه منظمی نداشت بلکه قوه مقننه در قوای مجریه و قضائیه مداخله و
از جریان قانون جلوگیری میکرد. روحیه کارمندان دولت نیز به آخرین درجه ضعف رسیده
بود.