صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۱۳۹۶/۰۲/۱۸

(۵۵)



باید دید مصدق از خصائصی که لازمه یک نفر سیاستمدار حقیقی است چه کم داشت؟ اولا اطلاعات عمومی او بسیار ناچیز بود و این مسئله همیشه مرا به حیرت می‌انداخت زیرا هر چند در خارجه تحصیل کرده بود، از سایر کشورهای جهان تقریباً هیچ اطلاعی نداشت و نقطه ضعف معلوماتی او مخصوصا در مسائل اقتصادی بود. من به ھیچوجه داعیه تخصص در علم اقتصاد ندارم ولی هر چه بوده است توانسته‌ام حقایق کلی و اصول اقتصاد ملی و بین‌المللی را فراگیرم و از نظر مقام سلطنت نیز همیشه با عده کثیری از مأموران دولتی که دارای سوابق و عقاید اقتصادی و سیاسی متفاوت بودند تماس داشته‌ام و با کمال صداقت باید بگویم که کمتر کسی را دیده‌ام که عهده دار مقام با مسئولیتی باشد و مانند مصدق  از اصول بدوی و مقدماتی تولید و تجارت وسایر عوامل اقتصادی بی‌اطلاع باشد ، این امر واقعاً برای من تعجب‌آور بود چون مصدق شخص کودنی نبود و تا حدی اهل مطالعه به حساب می‌آمد. باید علت بی‌اطلاعی او را در امور اقتصادی حمل بر آن کرد که وی همیشه چنان در چنگال طغیان‌های روحی خود اسیر بود که نمی‌توانست بطور عمقی و عملی یک مسئله اقتصادی را مورد مطالعه قرار دهد.

از این موضوع وخیم تر منفی بافی او بود. مثلا در مقایسه هیتلر و مصدق باید گفت هیتلر پیمان ورسای را به باد حمله و ناسزا می‌گرفت ولی برنامه وی که هرچند معقول و منطقی نبود معلوم و مشخص بود در صورتی که عقاید مصدق و تمام هدف‌هائی که پیش می‌آورد هرچند بطور موقت به ذوق عامه می‌آمد چیزی جز منظورهای منفی نبود.

در حقیقت مصدق اصولی را تلقین می‌کرد که خود وی آن را «سیاست موازنه منفی» نام گذاشته بود.

مقدمه بیان وی که منطقی هم بود این بود که ایران سال‌ها است که بعلت نفوذ اجانب در مضیقه و فشار بوده است و از این مقدمه فوراً نتیجه می‌گرفت که بهترین خط مشی برای ایران این است که هیچ امتیازی به خارجی‌ها واگذار نگردد و هیچگونه کمکی هم از آنها پذیرفته نشود. در نظر اول این طرز فکر با سیاست عدم مداخله که قبل از جنگ بین‌المللی دوم در قسمت‌هائی از آمریکا متداول بود شباهت دارد ولی رویه منفی مصدق از این حد هم بالاتر رفته و نه تنها سیاست خارجی بلکه امور داخلی کشور را هم شامل بود.

مخالفت شديد او با احداث راه آهن در ایران مثال روشنی از این طرز فکر اوست. به خاطر دارم روزی با کمال جسارت در حضور من اظهار داشت که پدرم در این کار خیانت کرده است و وقتی از وی دلیل خواستم گفت پدر من راه آهن سرتاسری را فقط برای جلب رضایت انگلیس‌ها که می‌خواستند به روسيه حمله کنند ساخته است. از او پرسیدم که به عقیدہ او باید پدرم راه آهن را در مسیر دیگری احداث می‌کرد؟ جواب او این بود که اصلا پدرم نباید راه آهن احداث می‌کرد و ایران احتیاجی به راه آهن نداشت و مردم بدون آن مرفه‌تر بودند. وقتی در این زمینه چانه‌اش گرم شده بود چنین استدلال کرد که قبل از دوره پدرم ایران فاقد راه آهن بود و بنادر قابل ذکر نداشت و به طرق و شوارع ایران نمی‌شد اطلاق راہ کرد و به علت نبودن اسفالت و پیادہ‌رو مردم تازانو در گل ولای فرو می‌رفتند، اما لااقل ایران مستقل بود. برای آشکار ساختن این سخنان بدون منطق به یادش آوردم که قبل از سلطنت پدرم ایران زیر زنجیر «کاپیتولاسیون» یعنی حاکمیت و استقلال قضائی بیگانگان بود و در آن ایام نیمی از کشور تحت تسلط روس و نیم دیگر زیر استیلای انگلیس قرار داشت و وضع امنیت و اجرای قانون آن‌چنان بود که پس از غروب آفتاب مردم عاقل از ترس دزد در خیابان‌های تهران دیده نمی‌شدند و آیا اسم این وضع را می‌توان استقلال گذاشت؟ مصدق در برابر این شواهد زندہ جواب نداشت ولی می‌دیدم که استدلالات من تغییری در نتایجی که از اظهار لجوجانه و منحرف خود گرفته نداده است.