صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۱۳۹۶/۰۲/۱۸

(۷۱)



 علت موافقت من با این نقشه به دو جهت بود: یکی آنکه در اثر عزیمت من به خارج قصد اصلی مصدق و یارانش برملا و آشکار می‌شد و افکار عمومی را به مخالفت با آنها برمیانگیخت و این خود بمنزلهٔ رفراندومی بود که برخلاف رفراندوم مصدق اموات در آن شرکت نمی‌کردند و دیگر اینکه خطر جنگ داخلی و کشتار مردم بی‌دفاع کمتر میشد و این کمال آرزوی من بود. برای اجرای این نقشه بین سعد آباد و کاخ سلطنتی رامسر ارتباط رادیوئی برقرار کرده بودیم و هنگامیکه سرهنگ نصیری توقیف شد خبر آن را راننده او به سعدآباد رسانده و از آنجا به کلاردشت مخابره گردید ولی بعلت نامعلومی خبر آن دیر به من رسید. بخوبی به یاد دارم که دو شب متوالی خواب به چشم من راه نیافته بود. سحرگاهان از رادیوی طرفدار مصدق شنیدم که نقشه من برای برانداختن وی عملی نشده و چند دقیقه بعد  پیغام رادیوئی سرهنگ نصیری مبنی بر توقیف و زندانی شدن وی به من رسید.

چون فرودگاه کوچک کلاردشت برای هواپیمای یک موتوره سبک ساخته شده بود من وملکه ثریا به رامسر که فاصله آن در حدود بیست دقیقه پرواز است عزیمت نموده با هواپيماى دوموتوره اختصاصی خود که شخصاً رانندگی آن را به عهده داشتم بسوی بغداد حرکت کردیم. مامورین عراق با اینکه از ورود غیرمترقبه ما دچار تعجب شده بودند استقبال گرم و دوستانهای به عمل آوردند. ولی سفیرکبیر ایران در بغداد حتی کوشش کرد وسیله دستگیری مرا فراهم آورد. همین شخص چند روز دیگر که به تهران مراجعت می‌کردم اول کسی بود که در فرودگاه بغداد از من استقبال نمود!

دو روز در بغداد اقامت کرده و سپس به جانب رم رهسپار شدیم. در رم وقتی خواستم از اتومبیل شخصی خود که در سفارت داشتم استفاده کنم کاردار سفارت ایران حاضر نشد کلید اتومبیل را در اختیارم بگذارد. ولی یکی از اعضای طرف اعتماد و سابقه دار سفارت پنهانی کلید اتومبیل را به من تسلیم کرد.

توقف ما در رم هم زیاد به طول نیانجامید و در تاریخ ۳۰ مرداد سه روز بعد از شروع زمامداری زاهدی به ایران آمدم و مورد استقبال گرم و پرشور طبقات مختلف مردم قرار گرفتم. هیجان طبیعی مردم در آن روز غیرقابل وصف بوده و این ابراز احساسات که از قلب مردم سرچشمه گرفته بود در مقایسه با تظاهرات دستوری مصدق و افراد حزب توده تأثیر عمیق و سنگینی در قلب من باقی گذاشت.

محاکمه مصدق و سایر متهمین به همکاری با او پرده از روی اعمال مشکوکی که در دوره زمامداری وی صورت گرفته بود برداشت.

زمانی که مصدق عهده دار وزارت جنگ گردید فقط تعداد یکصد افسر وابسته به حزب توده در ارتش وجود داشت ولی در طی یک سال پیش از سقوطش این نوع افراد به ششصد نفر بالغ شده بودند و حتی فرمانده گردان گارد شاهنشاهی که مورد اعتماد من بود یکی از کمونیست‌ها به شمار می‌رفت.

این افراد در طی محاکمات خود اعتراف کردند که قصد آن داشته‌اند پس از اینکه مصدق سلسله پهلوی را برانداخت طی یک کودتای نظامی او را کشته و رژیم کمونیستی را به همان شکلی که در سایر کشورها درست شده بود در ایران برقرار سازند.

عموم مردم ایران برای پشتیبانی از من روحیه نیروهای حزب توده را متلاشی کرده و آنها را در مقابله با آن قیام دچار حيرت و ناتوانی ساخته بودند. و این آخرین دسته اعوان مصدق (که بدلائل بسیار واضحی نمی‌خواست آنها را به رسمیت بشناسد) از اطرافش پراکنده شدند و عجب این  است که همان مخالفت بسیار نیرومند ملت با مصدق موجب نجات وی از مرگ حتمی گردید.