با وصف این مهر و علاقه وقتی بعلل مربوط به
مصالح کشوری طلاق ملکه ثریا لزوم حتمی پیدا کرد درجه تأسف و اندوه ما دو نفر را میتوان
قياس نمود. درطی سالهای ازدواجی فرزند ذکوری از ما به وجود
نمیآمد و هر روز برمن این نکته مسلمتر میگشت که برای حفظ مصالح عالیه ایران
وجود ولیعهد واجب است و هر چند بعضی از اشخاص از نظر مهربانی و همدردی توصیه میکردند
که در حیات آدمی بقاء ازدواج مقدم بر همه چیز است برای من یقین بود که مسئولیت
خطیر سلطنت باید بر هر منظور دیگری فائق آید و سرانجام مشاورین من نیز فکر مرا
تأیید کردند و در ماه اسفند ۱۳۳۷
ناگزیر صیغه طلاق بین ما جاری گردید.
پس
از آن در تهران زندگی را به تنهائی و تجرد میگذراندم و با آنکه پیش من مسلم بود
که اگر پس از امر طلاق مسئله انتخاب ملکه جدید پیش نیاید عملی که انجام آن مایه اندوه
من بود بیحاصل و بیهوده بوده است ولی وضع روحی من اجازه عجله در این امر را نمیداد.
در آن مدت عدهای از دوشیزگان را برای همسری من پیشنهاد میکردند و روزنامههای
گیتی نیز درباره ازدواج من مطالبی بی اساس انتشار میدادند ولی فکر من آن بود که
برای خود همسری انتخاب کنم که نه تنها برای من فرزندانی به وجود آورد بلکه در
اجرای وظیفه وجدانی و دائمی من نیز با من شریک و دستیار و از اوضاع اجتماعی مردم
کشور من و آرمانها و تمنیات آنها آگاه باشد و با رقت عواطف ویژه زنان، همّ خستگی
ناپذیر خود را به خدمت و تامین آسایش و رفاه و بهبود حال آنان وقف نماید.
روزی
دخترم شاهدخت شهناز با چشمانی که بیش از معمول فروغ شادى در آن میدرخشید نزد من
آمده و اظهار داشت که وی و شوهرش با دوشیزه جوانی بنام فرح دیبا آشنا شدهاند که
به نظر آنها برای احراز مقام ملکه ایران از هرحیث شایستگی دارد. داماد من مدتی بود
که به امور دانشجویان ایران که در کشورهای بیگانه مشغول تحصیلات عالیه بودند علاقه
نشان میداد و در ضمن همین ایام با دوشیزه فرح دیبا که بیست و یک سال بیشتر نداشت
و برای مشورت در امور تحصیلی خود در فرانسه به وی مراجعه کرده آشنا گشته بود.
من طبعاً
میخواستم از سوابق خانوادگی و تربیت و میزان تحصیلات و شخصیت این دوشیزه جوان
اطلاعاتی داشته باشم. معلوم شد که پدر وی از یک خانواده مشهور قدیمی تبریز و مادرش
از یک خانواده محترم روحانی گیلانی است. جد پدری وی تحصیلات خود را در یکی از
مدارس نظامی کشور روسیه به پایان رسانیده و در دوره سلطنت قاجاریه در خدمت ارتش
ایران بوده است. پدرش قسمتی از تحصیلات خود را در روسیه انجام داده و سپس به کشور
فرانسه عزیمت نموده و به تحصیل رشته حقوق پرداخته و به اخذ درجه لیسانس موفق
گردیده و چون به خدمت در ارتش علاقهمند بوده است به دانشکده افسری سنسیر فرانسه
داخل گشته و از آنجا فارغالتحصیل گردیده و در بازگشت به کشور ایران در قسمتی
دادستانی لشکر تهران وارد به خدمت شده است.
یگانه
فرزند خانواده، ملکه فرح در سال ۱۳۱۷
متولد شده و با
پسر دائی خود که همسن او بود در یک خانه پرورش یافت و این دو کودک مانند برادر و
خواهری با هم بزرگ شدند. ملکه فرح به پدر خویش بسیار علاقه داشت و وقتی در سن ده سالگی
پدر خود را در اثر بیماری سرطان ازدست داده مادر وی مدتی مرگ پدر را از وی پنهان
میداشت و وانمود میکرد که برای معالجه به پاریس رفته است ولی وی از لباس سیاه
خویشاوندان مرگ پدر را دریافت و مستخدمین حقیقت را برای وی فاش کردند و او را دچار
غم و اندوه بی پایان ساختند.