دوشیزه
فرح برای گذراندن تعطیلات تابستانی در سال ۱۳۳۸ به تهران آمد. در این موقع
داماد و دخترم با وی آشنا شده و برای صرف شام از او دعوتی به عمل آوردند. معلوم شد
که دختر من و دوشیزه فرح دارای دوستان مشترکند و در بسیاری از امور با یکدیگر
توافق روحی دارند.
بار
دیگر که ازدوشیزه فرح دعوت به عمل آمد دخترم شهناز ترتیبی فراهم ساخت که من نیز در
آن میهمانی شرکت کنم. من دوشیزه فرح را چند ماه پیش در هنگام دیدار دستهجمعی
دانشجویان ایرانی در پاریس دیده بودم ولی چون عده دانشجویان بسیار زیاد بود در میان
آن ازدحام درست در خاطرم نمانده بود چنانکه همین نکته برای وی دستاویز شوخی شده
است. ولی در ضیافتی که در خانه دامادم ترتیب داده شده بود وسیلهای به دست آمد که
بتوانیم با یکدیگر گفتگو کنیم.
یکهفته
بعد از این ضیافت به او پیشنهاد ازدواج کردم. روزنامه نگاران عاشق خلق اخبارند و
در مطبوعات اکثر کشورها اخباری منتشر کردند که من در هواپیما هنگامیکه دوشیزه فرح
را برای تفریح و گردش برده بودم این پیشنهاد را به او کردهام. شاید بعضی از
مخبرین جراید میخواستهاند درجه علاقه مرا به هواپیما و زن با یکدیگر ارتباط دهند
ولی حقیقت همان است که پیشنهاد ازدواج در خانه دامادم به عمل آمد و البته پس از
این پیشنهاد چندین بار با یکدیگر ملاقات کردیم.
دوشیزه
فرح تصمیم داشت که لباس عروسی خود را در پاریس تهیه نماید و برای گریز از تشریفات
مفصل قرار شد بطور غیررسمی و معمولی به آنجا برود و تا بازگشت وی از اعلام نامزدی
خودداری شود. فرح باتفاق عمو و همسر وی و همسر دائی خود به پاریس عزیمت نمود. دو
روز بعد از مراجعت فرح به تهران نامزدی ما اعلام شد و تقریبا سه هفته بعد مراسم
عقد ما طبق آئین و مراسم اسلامی بعد از ظهر دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۳۸ برگزار و در همان شب مجلس
شام و ضیافت با شکوهی در کاخ گلستان منعقد گردید. مشاغل گوناگون سیاسی ما را مجبور
کرد که مسافرت ماه عسل خود را مدتی به تأخیر اندازیم ولی چندی بعد با هم بکنار
دریای خزر مسافرت کردیم.
پیش
از آنکه به دوشیزه فرح پیشنهاد ازدواج کنم او را متوجه ساختم که مسئولیتهائی که
از آن بعد متوجه او خواهد بود با وظایف یک دوشیزه مهندس تفاوت فراوان دارد. وی پس
از ازدواج با طیب خاطر و با تمام قلب به انجام وظایف سنگین سلطنتی همت گماشت و
علاقه وی به خدمات اجتماعی آنقدر صمیمی و از دل و جان بود که برای من نیز الهامآور
به شمار میآمد. در همین حال وظیفه همسری را نیز هرگز از خاطر نمیبرد.
چند
ماه پس از ازدواج ما پزشک مخصوص ملکه فرح حامله بودن وی را اطلاع داد و این خبر
مسرتبخش بزودی در همه جا انتشار یافت. چنانکه یکی از جرائد ایران با لطف بیان ویژه ایرانیان نگاشته بود که «به قلب مردم
ایران اینطور الهام است که مولود شاهنشاه پسر خواهد بود». اما برای من تفاوتی
ندارد و هر فرزندی که خداوند عنایت فرماید مقدمش موجب مسرت ما خواهد بود.
تصور
میکنم با تجاربی که از تأهل به دست آورده و مطالعات کلی که نسبت به زنان
کردهام بتوانم تا حدی نسبت به زنان و افکار آنها و رویهای که باید زنان بافراست
و کمنظیر ایرانی برای تحکیم مقام خود در اجتماع پیشگیرند اظهار نظر کنم. از
زمانی که پدرم بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد سی و پنج سال میگذرد و در این مدت در
اوضاع اجتماعی ایران تحولاتی شگرف پدید آمده است. ناظرین مجرب و هوشیار معتقدند که
بزرگترین و مهمترین آن تحولات همان تغییر وضع اجتماعی و آزادی زنان بوده است واینک
هنگام آن است که اگر زنان ایرانی بخواهند زندگانی خویش و همسر و فرزندان و مردم
کشور خود را به وضعی مرفهتر و شایستهتر درآورند باید نیازمندیهای اجتماعی خویش
را معلوم کنند و با امکاناتی که برای آنها موجود است وفق دهند.