مراسم عقد ما در قاهره بوسیله یکی از روحانیون
عالیمقام برگزار شد. از خانواده من کسی در آن مجلس حاضر نبود ولی افراد خاندان
عروس و عدهای از رجال مهم ایران در آن شرکت داشتند و پس از انجام این مراسم عروس
خود را به ایران آوردم.
جشن اصلی ازدواج ما در تهران برپا شد و با وجود
آنکه برحسب ظاهر با شکوه و جلال بسیار برگزار گردید از لحاظ معنویت و کیفیت با جشنهائی
که در دهکدههای ایران برای این مراسم گرفته میشود تفاوتی نداشت جز آنکه به علت
گرفتاریهای روزگار نوین که در همه جا حتی در کشور من دامنگیر آدمی است، قدری هم
با عجله انجام گرفت.
پس از پایان مراسم عروسی تا چندی در کاخ مرمر
یعنی همان بنای زیبائی که پدرم از سنگ مرمر شفاف سبز رنگ یزد بنا نمودہ اقامت
کردیم و مدتی نیز در یکی عمارات ییلاقی پدرم خارج از شهر تهران به سر بردیم تا
ساختمان کاخ شهری من از هر حیث حاضر و آماده گردید.
دیری
نگذشت که نائره جنگ دوم جھانی به کشور ما نیز سرایت کرد و تهران به اردوگاه عظیم
ارتش بیگانگان مبدل گردید و پدرم ناچار از سلطنت استعفا کرد و مسئولیت سنگین وی بر
عهده من واگذار گردید.
ناگفته
نماند که مقدمات ازدواج در کشور اسلامی با
آنچه در جهان غرب متداول است یکسان است و فقط اختلافی جزئی در مدت انجام این
مقدمات است. چنانکه مثلا در ایران رسم چنین بوده است که بین زمان نامزدی و عروسی
مدت نسبتاً
طولانی فاصله باشد و پس از اجرای مراسم نامزدی، عروس و داماد آینده کمتر با یکدیگر
تنها به سر میبرند. دوره نامزدی اغلب چند ماه طول میکشد و گاهی چنانکه در مغرب
زمین نیز مرسوم است ممکن است این دوران تا دو سه سال هم طولانی بشود. پس از پایان
این دوره تشریفات عقد مذھبی و ثبت در دفتر ازدواج صورت میگیرد و پس از آن جشن
عروسی چنانکه در اروپا مرسوم است برگزار میگردد و معمولا مدت چند هفته یا چند
ماه میان تشریفات عقد و جشن عروسی فاصله است و در این مدت خلاف رسم است که زن و
شوهر آینده با یکدیگر زندگی کنند.
جشن
عروسی همیشه بسیار مفصل و با تشریفات است و در قراء و دهکدههای ایران مدت ده روز
به طول میانجامد و مطربان به نواگری پرداخته و اغذیه و مشروبات غیر الکلی برای میهمانان فراهم است. عروس و داماد از دوستان و
آشنایان هدایائی گوناگون از بره و مرغ و سایر اشیاء دریافت میکنند و پس از آن
دوران زناشوئی را در خانه پدر شوهر و یا اگر وضع مالی آنها اجازه دهد در خانه شخصی
خویش آغاز میکنند.
حاجت به ذکر نیست که در آن هنگام مجالی برای
تمتع از زندگی بدون دغدغه خانوادگی برای من باقی نمانده بود و وضع تهران و کشور
بطوری نبود که فکر مسافرتهای تفریحی در ذهن کسی بیاید.
با وجود آنکه در آن ایام دائره خدمات عامالمنفعه
مانند امروز بسط و توسعه نیافته بود معذالک همسر من در این قبیل امور همواره شرکت
میجست. تنها نقطه روشن و پرمسرتی که در اثر آن ازدواج پدیدار گردید تولد دختر
عزیزم شاهدخت شهناز بود که در سال ۱۳۱۹ قدم به عرصه وجود نهاد (در سال ۱۳۳۸ شاهدخت مهناز که یگانه نوه من است از او متولد
گردید) و متأسفانه بعللی که هنوز برای پزشکان نامعلوم است از شاهزاده خانم فوزیه
فرزند ذکوری بوجود نیامد.