با
وصف این مراتب باید گفت که در ازمنه گذشته افق زندگی زنان ایران بسیار محدود و یک
نحو تناقض عجیبی هم در زندگانی آنان موجود بوده است. بدین معنی که هرقدر مقام
اجتماعی آنان رفیعتر بوده از آزادی آنها کاسته و آنان را بیشتر مطیع رسوم و آداب
کهن ساخته است. مثلا زنان عشایر و ایلات ما هرگز حجاب نداشتهاند و همچنین عده
زیادی از زنان روستائی کشور (مخصوصاً در استانهای شمالی و غربی ایران) از زمانهای
گذشته روی نمیپوشیدند، ولی زنان طبقه اول و شهرنشین ایرانی هرگز بدون چادر و حجاب
از خانه بیرون نمیآمدند و حتی در قسمت بیرونی منزل هم حجاب داشتند و تنها در قسمت
اندرونی پرده از رخ برمیداشتند. زنان روستائی در خانههای محقر خود با سایر مردان
و زنان خانواده خود زندگی میکردند. اما خانههای متمولین شهری عبارت از حیاط
محصوری بود که قسمت مقدم آن بیرونی نام داشت و در آن خانه محصور دیگری که اندرون
نامیده میشد قرار داشت و زنان در آن میزیستند و هیج مردی جز صاحب و رئیس خانواده
و محارم نزدیک حق ورود به آن را نداشت. زنان روستائی غالباً در
خارج از خانه با آزادی گرد آمده و در ضمن انجام دادن کارهای روزانه با یکدیگر
معاشرت داشتند. ولی زنان عقدی و یا صیغه مردان متمکن شهری با آنکه در تجمل و ناز و
نعمت به سر میبردند غیر از کارهای زنانه خود کار دیگری نداشتند و اوقات فراغت را
به غیبت و سخنچینی صرف میکردند و از همه بدتر آنکه فرزندان آنها از دختر و پسر
دوران کودکی خود را در محیط این اندرونها میگذراندند. مسافران اروپائی که در آن
ایام به ایران آمدهاند از رفتار مؤدب این کودکان مطالبی نقل کردهاند، ولی تربیت
این کودکان طوری بود که مجال رشد نیروی ابتکاری و آمادگی برای زندگانی اجتماعی را
به آنها نمیداد.
آداب
و رسوم زناشوئی نیز در طبقات مختلف متفاوت بود ولی با وصف اینکه انتخاب همسر
بوسیله والدین و به دستور آنها صورت میگرفت دوشیزگان روستائی غالباً با شوهران
آینده خود سالها پیش از ازدواج آشنا میشدند. چنانکه دوشیزهای روستائی را بیاد
دارم که درقریه دورافتادهای مدت پنج سال قبل از ازدواج با شوهر آینده خویش محشور بود
و در کارهای معمولی روستائی با یکدیگر معاضدت داشتند.
در
طبقات عالیه معمول این بود که چشم عروس پیش از انجام یافتن تشریفات نامزدی به صورت
داماد نیفتد و پس از آن نیز هیچگونه حشر و آمیزشی پیش از پایان مراسم عقد با
داماد نداشته باشد. چنانکه یکی از دوستان من حکایت میکرد که همسر وی بر سبیل شوخی به وی اعتراض
کرده بود که پیش از ازدواج یکدیگر را ندیدهاند. وی پاسخ داده بود که دیدار پس از
عروسی بیشتر میسر است!
هنگامیکه پدرم به تخت سلطنت نشست مصمم گشت که
زنان را از بارسنگین آداب و رسومی که آنان را مقید ساخته و اثر آن دامنگیر ملت
ایران نیز گشته است آزاد سازد. منظور وی آن بود که فکر زنان را ترقی دهد و مادرانی
دانشمند و افرادی شایسته به اجتماع ایران بیافزاید تا در نوبه خود فرزندان با
فضائل اخلاقی و تربیت اجتماعی برای کشور بارآورند.
در آن زمان عده قلیلی ازدوشیزگان و یا بانوان ایرانی سواد
مختصری داشتند و از دانش و معلومات با معنی امروز آن اثری نبود، برخی از آنان
مقدماتی را نزد آخوندهای محله و یا در مدارس مبلغین خارجی و یا از دايهها و للههای
خود فراگرفته بودند ولی عدهٔ این دسته زنان خوشبخت به اندازهای قلیل بود که به یکصدم
جمعیت بانوان ایران نمیرسید. پدرم با جدیت بسیار چندین مدرسه دولتی دخترانه تأسیس
نمود و چون عده دوشیزگان تحصیل کرده و باسواد بسیار کم بود و پیدا کردن آموزگار
دشواری بزرگی در انجام آن منظور به شمار میرفت به تأسیس دانشسرا نیز اقدام کرد تا
کمبود آموزگار و دبیر نیز از هر جهت مرتفع گردد.