فصل
سیزدهم
ایران
و صلح جهان
یکی
از حقایق تاریخی آن است که منطقه خاورمیانه در
هیچ روزگار بدون حادثه نبوده و اگر روزی اوضاع آنجا قرین آرامش باشد باید آن را بهمثابه
آرامش پیش از طوفان تلقی کرد. چنانکه مثلا در اردیبهشت سال ۱۳۳۹ که در مدتی کوتاه بطور رسمی
به چند کشور اروپائی مسافرت میکردم در هنگام بازگشت و عبور از ترکیه زمامداران
جدیدی به استقبال من آمدند که هیچکدام را در موقع رفتن ندیده بودم و معلوم شد که
در خلال آن
مدت کودتائی در آن کشور به وقوع پیوسته و یک جنگ داخلی را مانع آمده است.
خاورمیانه
آنقدر پر از حوادث غیرمنتظر و پیشبینی ناشدنی است که بسیاری از اشخاص از تعیین
اصول معینی برای حفظ روابط بینالمللی به این منطقه احساس یأس
میکنند ولی در عین حال به این حقیقت هم متوجه میشوند که ارتباط خاورمیانه با
سایر نقاط جهان روز به روز افزایش مییابد و همین توسعه ارتباط آنها را در تجزیه و
تحلیل وقایع حیرانتر و سرگردانتر میسازد.
مسئله خاورمیانه به عقیده مطلعین به تنهائی و به
شکل مجزا خود از مسائل بسیار دشوار و پیچیده است و هرگاه با مسائل درهم و بغرنج
جهانی درآمیزد مشکلی لاینحل میشود.
با وصف این به عقیده من میتوان در مسائل سیاسی
خاورمیانه و مسئله تأمین صلح در این ناحیه از این عجز فکری درگذشت. ولی در مرحله
اول باید این سئوال را پیش آورد که منظور از صلحی که همه طالب آنند چه نوع صلحی
است؟ این پرسش جنبه مباحثه لفظی ندارد زیرا آنکه شیفته آزادی است حاضر نیست که
صلح را به هرقیمت که باشد بدست آورد. مثلا حبس و زندان خود یک نحو صلح و آرامش است
و حتی بعضی از زندانیان بودهاند که هیچگونه علاقهای به بیرون آمدن از زندان
نداشتهاند و همچنین با تصفیه و شستشوی مغز چنانکه در روانشناسی معمول است ممکن
است در بیمار روانی آرامش و سکونی بوجود آید. از نظر ملل و اقوام نیز ممالکی که
دست نشانده دول بزرگ کمونیست هستند در وضعی که در نظر بعضی از اشخاص به صلح و
آرامش تفسیر میشود به سر میبرند، و آنها که بیش از همه درباره تخفیف تشنجات بینالمللی
و استقرار صلح گفتگو میکنند همین نوع صلح را در نظر دارند .
به نظر
من آنچه مطلوب واقعی مردم روشنفکر میباشد عبارت از صلح با ثمر و خلاق است. بعضی
آرزوی چنان صلحی را دارند که در پرتو آن مردم گیتی و ملل متنوع بتوانند استعدادهای
خود را با حد کمال به منصه بروز و ظهور برسانند و به عقیده من برای اینکه کشورها و
ملل خاورمیانه بتوانند به چنین صلحی نائل آیند دو شرط اساسی مورد لزوم دارد: اول
ایجاد دموکراسی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی با شرحی است که در فصل هشتم بیان شده
است. منظور من ترویج یک نوع دموکراسی خاص و غیرقابل انعطافی نیست بلکه اصرار من بر
لزوم یک دموکراسی مؤثری است که بتوان آن را مقایسه بارویههائی کرد که با اسامی
گوناگون مانند (دموکراسی مردم) و نظائر آن معروف شده و در عمل نتایج حاصل از آن با
آنچه در اسم ظاهری آنها جلب نظر میکند متفاوت بودہ است.
شرط
دوم مأمونیت از خرابکاری و نفوذ تدریجی و تجاوز است و این دو شرط برای اینکه مردم
به استعداد خود واقف شوند و همانطور که به نظر من خداوند خواسته است در راه ترقی
و پیشرفت گام بردارند از شرائط اساسی و ضروری است.
اما
در این پهنه وسیع گیتی و درمنطقه خاورمیانه که بشر فناپذیر در آن سکونت دارد بدون
تردید ایجاد چنین شرایطی امکان پذیر نیست، ولی آدمی میتواند تا آنجا که در حدود
توانائی وی باشد خویشتن را به آن نزدیک سازد و هر گامی که وی را به چنین وضعی
نزدیکتر کند، بر شادمانی و خرسندی وی خواهد افزود.