درباره
خرید گندم برای کمک به کشاورزان و توسعه ذخیره غذائی کشور به وزیر مسئول دستورهائی
دادم و از وزیر کشاورزی خواستم که مساحت زمینهای زراعتی و مشروب اطراف تهران را
توسعه دهد تا برای جمعیت روزافزون پایتخت محصولات ارزان قیمت به حد وفور فراهم
باشد.
برای
اینکه به کشاورزان در ازدیاد محصول و افزایش درآمدشان کمک لازم بشود به بانک
کشاورزی دستور دادم شعب خود را در شهرهای کوچک و قصبات افزایش دهد.
همچنین
مقرر داشتم که یکروز را در سال روز ملی درختکاری در کشور اعلام کنند و تأکید کردم
که اقدامات دیگری نیز برای توسعه جنگل ها به عمل آورند تا هم روستائیان چوب برای
ساختن خانه و سوخت برای طبخ غذا داشته باشند و هم رطوبت خاک و آب های جدولها موجب
اعتدال هوا گردد و ضمنا درباره امکان توليد باران مصنوعی در ایران مطالعات و
آزمایشهائی نظیر تجربیات موفقیتآمیزی که در استرالیا و آمریکا و سایر کشورها شده
به عمل آورند.
اینها نمونهای از راهنمائیها و دستورهائی است
که متوالیا به مسئولین امور میدهم ولی شک نیست که دستور دادن و مراقبت در اجرای
آنها دو کار متمایز است. دیری نخواهد گذشت که پیشرفت فرهنگ و انضباطی که در نتیجه
گردش امور کارخانهها به وجود میآید عادت مذموم تنبلی و دفعالوقت را از کشور ما
برطرف خواهد ساخت ولی تا وصول به چنان روزی باید من و دیگران اتصالا مراقبت کنیم و
کارمندان را به کوشش و مجاهده وادار سازیم.
برای
حسن اجرای امور بايد سختی و استقامت داشت و همین نکته موجب آن است که من با طبقات
مختلف تماس شخصی داشته باشم. برخی از زمامداران و مدیران کشورهای غربی معتقدند که
درجه نظارت در امور باید محدود و هر مدیر با بیش از هشت تا دوازده نفر متصدی و
مسئول سروکار نداشته باشد. ولی این روش بههیچوجه با وضع تربیتی ما متناسب نیست و
از آن گذشته اگر مجاری اطلاعاتی که من معمولا بدانها متکی هستم محدود گردد برای
کشور خطرناک خواهد بود. دائره ارتباطات من باید وسعت بسیار داشته باشد تا از
نیازمندیها و دشواریهای مردم ایران کاملا آگاه شوم و همین نکته در باره وظیفه
دیگر من که مراقبت و نظارت مداوم در ترقی است
صادق است.
باید
ناگفته نگذاشت که تدوین کنندگان قانون اساسی ایران از روی کمال خرد و دوراندیشی
شاه را از هرگونه مسئوليتی مبرّا شناختهاند و منظور آنها این بوده است که شاه
مافوق آن است که به همان مفهومی که وزیران او در برابر مجلس مسئولیت دارند، مسئول
باشد.
اما
وقتی که قانون اساسی شاه را مسئول نمیشناسد منظورش آن نیست که شاه شخص غیرمسئولی
است بلکه برعکس، وظیفه دارد که اختیارات مهم مقام سلطنت را که در فصل هشتم بطور
خلاصه بیان شده است، خردمندانه اعمال نماید. از این گذشته اگر شاه واقعاً نسبت به
مردم و رفاه آنها علاقه داشته باشد وظیفه او حکم میکند که در تعیین سیاست ملی و
اجرای آن رهبر حقیقی ملت باشد.
طبعاً در میزان رهبری و قیادت شاه در پیشرفت و
ترقی سریع کشور حدودی است. چنانکه توضیح دادهام ما مانند تمام مللی که تازه قدم
در راه پیشرفت و توسعه نهادهاند با دشواریهای بزرگ و مخصوصا با کمبود کارمند
برای انجام امور عمرانی مواجهیم و در اجرای طرحهای بزرگ خود نیز سرمایه کافی برای
تهیه وسائل و تسهیلات لازم در اختیار نداریم. ولی سخن در این است که من و تمام
هموطنان میهنپرست من کوشش میکنیم که در پیشرفتهای خود تسریع کنیم و تصور میکنم
شواهد بسیاری ثابت میکند که مجاهدت عمومی و روزافزون ما با موفقیت مقرون بوده است.