صفحات

جستجو در مندرجات کتاب

۱۳۹۶/۰۲/۲۰

(۲۵۰)



آبراهام لینکلن و بسیاری از پیشوایان و رؤسای کشورها به این تنهائی که مقام و موقعیت برای آنها به وجود آورده است اشاره کرده‌اند. در ایران نیز سنن کهن و باستانی ما برای شاه همین حالت عزلت و تنهائی را به وجود آورده است و هرچند دسترس مردم به من بیشتر و قیافه من به مهابت قیافه رضاشاه نیست ولی مقام سلطنت خواه ناخواه مرا از مردم دور نگاه می‌دارد. در جلسات هیئت وزیران و یا در هنگام بار یافتن اشخاص ممکن است خنده یا مزاح کنم ولی بر همه مسلم است که ارتباطی که بدین کیفیت پیدا می‌شود سطحی و عارضی است و چون مایل به استخدام مشاور نیستم وعادت من بر این است که چنان‌که درمیان رؤسای سایر ممالک معمول است تصمیمات نهائی را در قضایا بشخصه اتخاذ کنم این عزلت و تجرد شدید می‌شود و وضع من طوری است که جز در مسائل جزئی و ساده، در امور کشوری حتی با خویشاوندان بسیار نزديك خود مذاکره‌ای نمی‌کنم.

پس آیا با این حال احساس تنهائی می‌کنم؟ جواب این پرسش به عقیده من منفی است زیرا انس و علاقه من نسبت به همسرم و ملت ایران و فرح و انبساطی که از مشاهده آثار طبیعت پیدا می‌کنم از این تنهائی و عزلت جلوگیر است.

گذشته از آن من به کار از نظر آنکه مرا به مبارزه با دشواری‌های گوناگون می‌طلبد شیفتگی مخصوص دارم واز آثار بارز ترقی که در هر گوشه کشور که می‌روم به چشم من می‌آید و حاکی از آن است که ما در طریق صحیح گام برمی‌داریم محظوظ می‌شوم. من میل ندارم که خود را اسیر احساسات جلوه دهم ولی منظره دختران دانش‌آموز که در خیابان‌ها صحبت‌کنان و با تبسمی در لب عبور می‌کنند احساس تنهائی را از دلم بیرون می‌کند و آن را به شعف می‌آورد و در اثر این کیفیت معنوی تعجبی ندارد اگر آرزو داشته باشم روزی برسد که دولت جهیز هر دوشیزه ایرانی را که به سن قانونی رسیده و مایل به ازدواج باشد فراهم سازد زیرا ازدواج بسیاری از دوشیزگان ما با علل مادی به تأخیر می‌افتد و به نظر من این عملی غیرعادلانه است. بهمین ترتیب نقشه‌ای را در ذهنم می‌پرورانم که خانه‌های تازه ساخت با فضای وسیع و منزه برای تمام پیران بی سروسامان ساخته شود و هر یک درقسمتی از آن ایام باقی عمر را با فراغ خاطر بگذرانند، زیرا هنگام زوال آفتاب عمر موقع آسایش و آرامش است و می‌توان چنین ایام بدون نگرانی را برای آنها که پیمانه زندگانی‌شان نزدیک به لبریزی است فراهم ساخت.

عامل نیرومند دیگری در حیات من مؤثر است که مرا در مقام سلطنت از تنهائی نجات می‌بخشد و آن اتکاء به مدد پروردگار است که چنان‌که سابقاً ذکر کرده‌ام معتقدم مرا در هر کار یاری و دستگیری می‌فرماید.

این ایمان و اعتقاد هرگز مرا مغرور و خودبین نساخته است و برعکس در من اطمینان خاطری به وجود می‌آورد که در این جهان کوشش و تلاش، مصدر خدمت و وظیفه‌ای هستم و از همین جهت گذشته از انجام فرائض روزانه مذهبی گاه گاه از درگاه ایزد چاره‌ساز درخواست کمک و یاوری می‌کنم. من دعوی ندارم که با عالم علوی ارتباط غیرعادی دارم ولی بطور ساده و بی هیچ‌گونه گزافه‌ای می‌گویم که دعاهای بی‌ریای من هیچوقت بدون اجابت نبوده است و از همین روی فکر تنهائی با دشواری در ذهن من به وجود می‌آید.